 |
مرا تنها نگذار، |
|
كه من بي تو، جز يك برگ خشكيده ي افتاده از درخت نيستم؛ |
|
و با تو همچون درختي استوار و بلند قامتم. |
|
مرا تنها نگذار، |
|
كه بي تو خاري به پاي گلم؛ |
|
و با تو گلزاري از عشق و اميدم. |
|
|
|
|
مرا
تنها نگذار ، |
چقدر تنهايي، چقدر فريب دل، |
|
|
|
|
تا
بدانم كيستم، چيستم و چه مي خواهم. |
چقدر انتظار بر دروازه ي قلبت تا روزي آن را به رويم بگشايي. |
|
|
|
|
من
بدون تو به جز يك برف سبك نيستم، |
مرا تنها نگذار، |
|
|
|
نگاهت
را از چشمان خسته ام نگير؛ |
كه با
يك تلنگر باد از هم متلاشي مي شود؛ |
كه با رفتنت هيچم و با بودنت همه چيزم. |
|
|
|
كه اين
چشم ها براي باز ماندن |
ولي با
تو همچون كوهي استوارم |
من عشق را، محبت را، مهرباني و دوست داشتن را از تو آموختم. |
|
|
|
و ديدن
تو، |
كه
بارش روزها و هفته ها نه، |
من زندگي را، زنده بودن و نفس كشيدن را با تو مي خواهم. |
|
|
|
به
نگاه آشنايت نياز دارد. |
بلكه
ماه ها و سال ها برف |
مرا تنها نگذار، |
|
|
|
من، تو
را به پاكي نفس هايت، |
كمر
سختش را خم نمي كند. |
كه به دور از تو مي ميرم و در كنار تو جان مي گيرم. |
|
|
|
و
صميميت خنده هايت قسم مي دهم، |
و چقدر
زيباست اگر |
بيا تا با هم در مكتب عشق، ترانه ي محبت بياموزيم؛ |
|
|
|
كه با
من بمان، |
تو بر
فراز اين كوه استوار بايستي. |
و در كوچه سار زندگي |
|
|
|
و هرگز
مرا تنها نگذار... |
مرا
تنها نگذار، |
اين ترانه را سر دهيم؛ |
|
|
|
|
اي
آشناي لحظات غربت من؛ |
كه چقدر شنيدني ست نواي با تو بودن. |
|
|
|
|
و اي
تنها همراه و هم صداي من. |
من واژه ي محبت را فقط با تو معنا مي كنم. |
|
|
|
|
مرا
تنها نگذار، |
مثل پروانه و شمع كه با هم عاشقي را تجربه كردند. |
|
|
|
|
كه
تنهايي بزرگ ترين غم ها و تلخ ترين دردهاست. |
و چه
لذت بخش است اگر تو هم تا به آخر همراه و همسفرم بماني. |
|
|
|
|
و اين
درد را علاجي نيست، |
|
|
|
|
|
جز
بودن با تو. |
|