. |
دست
هايت زيباست؛ |
|
|
|
زماني
كه سطر سطر دفتر سفيدم را از جملات معرفت و مهرباني پر مي
كند. |
|
|
|
من اين
دست هاي زيبا را دوست مي دارم. |
|
|
|
لب
هايت زيباست؛ |
|
|
|
زماني
كه طنين دلنشين صدايت، |
|
|
|
واژه
هاي رنگارنگ را در گوشم ادا مي كند. |
|
|
|
من اين
لب هاي زيبا را دوست مي دارم. |
|
|
|
چشم
هايت زيباست؛ |
|
|
|
زماني
كه برق صميميت و صداقت در آن موج مي زند. |
|
|
|
من اين
چشمان زيبا را دوست مي دارم. |
|
|
من تو
را با آن همه معرفت و مهرباني، |
صداي
تو زيباست؛ |
|
|
آن همه واژه هاي رنگارنگ، |
زماني
كه در قلب من اعتماد به نفس و شجاعت ايجاد مي كند. |
|
|
آن همه صميميت و صداقت، |
من اين
صداي زيبا را دوست مي دارم. |
|
|
و آن همه اعتماد به نفس و شجاعت، دوست مي دارم. |
|
|
|
من تو را با آن همه زيبايي دوست مي دارم، |
|
|
|
و مي پرستم. |
|