|
دلم مي خواد زار
بزنم، خدا رو فرياد بزنم، |
|
اما ديگه نمي
تونم. |
|
دلم مي خواد صداش
كنم، فقط ازش سوال كنم: |
|
عروس مهتاب منو |
|
با دل صاف و
صادقش، |
|
با قلب پاك و
عاشقش، |
|
مثل يه گل چيدي و
آتيشش زدي؟ |
|
سوال كنم: اين تو
بودي؟ اين تو زدي؟ |
|
اما ديگه نمي
تونم. |
|
دلم مي خواد آه
بكشم، |
|
صورت مثل گلشو، يه
بار روي ماه بكشم؛ |
|
اما ديگه نمي
تونم. |
|
عروس مهتاب پدر، |
|
تور طلا رو سرشه؛
لباس شب بر تنشه؛ |
|
غم تو دل مادرشه؛ |
|
اما حالا تو
آسمون، فقط كنار عشقشه. |
|
دلم مي خواد داد
بزنم: |
|
ستاره ها! ستاره
ها! |
|
به احترام ماه ما، نورتونو كم بكنيد، چادر شب سر
بكنيد؛ |
|
اما ديگه نمي
تونم. |
|
دلم مي خواد صدا
كنم: |
|
داداش بيا! |
|
خواهر تو، الان
كنار خورشيده؛ |
|
هر وقت دلت تنگ شد
براش، |
|
شبنم تو چشمات مي
شينه. |
|
دلم مي خواد بهش
بگم: |
|
داداش بيا! |
|
خواهرت همرنگ
خداست، |
|
روح بزرگش شادِ و قلبش
هميشه با شماست؛ |
|
اما ديگه نمي
تونم. |
|
دلم مي خواد دعا
كنم، |
|
خدا، خدا، خدا
كنم؛ |
 |